معلم


ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ،

ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

سپاست می گویم، تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم . ای نجات بخش

آدمیان از ظلمت جهل و نادانی،ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس

می گویم . این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می

پرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی. پس تو را ای معلم به وسعت

نامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ، اما کشیدن هر حرف و

صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

 

معلم


ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ،

ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

سپاست می گویم، تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم . ای نجات بخش

آدمیان از ظلمت جهل و نادانی،ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس

می گویم . این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می

پرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی. پس تو را ای معلم به وسعت

نامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ، اما کشیدن هر حرف و

صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

 

تبریک روز معلم

معلم عزیزم:

با آمدنت، هیچ تخته سیاهی، دیگر سیاه نبود ...

وقتی نور در دست می گرفتی و روشنایی دانش را منتشر میکردی .

خود را سوختی و ما را ساختی.

از لوح کلاس تا لوح وجود،

                     روسپیدی مان را از تو داریم.

روزت مبارک ؛ معلم عزیزم

جملات زیبا گیله مرد

روز معلم مبارک

شعر : نگاه معلم( مدرسه عشق )

شعر : نگاه معلم( مدرسه عشق )


در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن همواره اول صبح

به زبانی ساده

مهر تدریس کنند،

و بگویند خدا

خالق زیبایی

و سراینده عشق

آفریننده ماست.

مهربانیست که ما را به نکویی

دانایی

زیبایی

و به خود می خواند

جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ

دوزخی دارد- به گمانم

کوچک و بعید

در پی سودا یی ست

که ببخشد ما را

و بفهماندمان،

ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست

 

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که خرد را با عشق

علم را با احساس

و ریاضی را با شعر

دین را با عرفان

همه را با تشویق تدریس کنند

لای انگشت کسی

قلمی نگذارند

و نخوانند کسی را حیوان

و نگویند کسی را کودن

و معلم هر روز

روح را حاضر و غایب بکند

و به جز ایمانش

هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند

مغزها پرنشود چون انبار

قلب خالی نشود از احساس

درس هایی بدهند

که به جای مغز، دلها را تسخیر کند.

از کتاب تاریخ

جنگ را بردارند

در کلاس انشاء

هر کسی حرف دلش را بزند

«غیرممکن» را از خاطره ها محو کنند

تا، کسی بعد از این

باز همواره نگوید: «هرگز»

و به آسانی همرنگ جماعت نشود.

 

زنگ نقاشی تکرار شود

رنگ را در پائیز تعلیم دهند

قطره را در باران

موج را در ساحل

زندگی را در رفتن و برگشتن

از قله کوه

و عبادت را در خدمت خلق

کار را در کندو

و طبیعت را در جنگل و دشت.

مشق شب این باشد

که شبی چندین بار

همه تکرار کنیم:

عدل

آزادی

قانون

شادی...

امتحانی بشود

که بسنجد ما را

تا بفهمند چقدر

عاشق و آگه و آدم شده ایم

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن آخر وقت

به زبانی ساده

شعر تدریس کنند

و بگویند که تا فردا صبح

خالق عشق نگهدار شما.


شاعر : زنده یاد مهندس مجتبی کاشانی ( سالک)